ترس

ساخت وبلاگ

می ترسم عین سگ، از آینده از نااطمینانی، از اینکه حالا چی میشه، از اینکه اگه فلان بشه چی؟!... خیلی می ترسم خیلی... خانواده ام و اینکه در مقابلشون احساس مسیولیت می کنم، وضعیت خودم، کار و زندگیم، پولم، زندگی شخصیم، خیلی چیزا خیلی... من برا خانواده ام تکیه گاهم، وثیقه ام و دلم هم نمی خواد این کاراییو از دست بدم... وقتی به این فکر می کنم که ای وای اگه هر اتفاقی براشون بیافته من نیستم، اونم تو این وضعیت اقتصادی، اصلا نمی فهمم باید چی کار کنم... یه قسمتیش هم استرس امتحان کور هست احتمالا... ولی به هر حال، من در حال حاضر چه کار دیگه ای از دستم برمیاد جز اینکه بخونم امتحانمو پاس شم... حداقل مشکل جدید درست نمی کنم، بعدش می شینم ببینم چی کار می خوام بکنم... شاید برم پیش مشاور...

با خودم می گم این همون زندگی پراسترسی ه که همیشه فکر می کردم عالی می تونم هندلش کنم، حالا چرا دارم جا می زنم؟! زندگی بالغانه بقیه اجزاش وانمیسته که چون من می خوام درس بخونم... پیش میره، اتفاق ها خوب و بد می افتن، زمان طی می شه... 

من به آنچه که پیش رومه با اعجاز می نگرم...

هراتفاقی که بیفته بهترین اتفاق ه و قطعا بهترین اتفاق ها اتفاق می افتند...

خدایا کمکم کن، کمکن کن 

ماچ:*

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 10:54 توسط مهتاب  | 

magiCage...
ما را در سایت magiCage دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : magiccageo بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 8 آبان 1399 ساعت: 8:16