امروز رفتم بچه ها رو خانه ریاضیات ببینم ، تقریبا هیشکی نبود. یه کمی با بچه ها بازی کردیم و بعد برگشتم...الانم نشستم تو جام جام منتظرم یه کمی بگذره برم ببینم این مغازه ی صفویه باز میکنه یا نه ... لازانیا هم خوردم ، هی بد نبود...
نمی دونم حس بی تعلق بودن دارم ، تقریبا به هیچ جایی تعلق ندارم...
چرا؟! نمی دونم....
همه چیو و همه کس رو رها کردم ، اگه خدا بخواد اتفاقی بیافته ، می افته...
قطعا بهترن اتفاق ها می افته...
نوشته شده توسط مهتاب در ساعت 15:57 | لینک |
magiCage...
ما را در سایت magiCage دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : magiccageo بازدید : 148 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 6:49